[فعل]

to debauch

/dɪˈbɔːt͡ʃ/
فعل گذرا
[گذشته: debauched] [گذشته: debauched] [گذشته کامل: debauched]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از راه به در کردن (از نظر اخلاقی و شهوانی) گمراه کردن|، هرزه کردن

مترادف و متضاد corrupt
  • 1.he debauched the doctor's teenage daughter.
    1. او دختر نوجوان دکتر را از راه به در کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان