[فعل]

to debilitate

/dɪˈbɪlɪteɪt/
فعل گذرا
[گذشته: debilitated] [گذشته: debilitated] [گذشته کامل: debilitated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ضعیف کردن ناتوان کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تضعیف کردن
مترادف و متضاد weaken
  • 1.The troops were severely debilitated by hunger and disease.
    1. سربازان شدیدا به خاطر گرسنگی و بیماری ضعیف شده بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان