1 . سر از تن جدا کردن
[فعل]

to decapitate

/dɪˈkæpɪteɪt/
فعل گذرا
[گذشته: decapitated] [گذشته: decapitated] [گذشته کامل: decapitated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سر از تن جدا کردن گردن زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سر بریدن
مترادف و متضاد behead
  • 1.to decapitate the villain
    1. سر از بدن فرد شرور جدا کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان