1 . سیاست
[اسم]

diplomacy

/dɪˈploʊməsi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سیاست دیپلماسی

معادل ها در دیکشنری فارسی: دیپلماسی
  • 1.He handled the meeting with great diplomacy.
    1. او آن جلسه را با سیاستی عالی اداره کرد.
  • 2.There is a danger of war if diplomacy fails.
    2. اگر دیپلماسی شکست بخورد، خطر جنگ وجود دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان