خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اغفال کردن
[فعل]
to egg on
/ɛg ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: egged on]
[گذشته: egged on]
[گذشته کامل: egged on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اغفال کردن
تشویق کردن (به کار بد)
informal
1.He hit the other boy again and again as his friends egged him on.
1. او همانطور که دوستانش او را تشویق میکردند بارها و بارها آن پسر را کتک زد
تصاویر
کلمات نزدیک
egg noodles
egg
egalitarianism
egalitarian
efta
egg someone on
egg timer
egg white
egg-shaped
eggcup
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان