خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همراهی کردن
2 . محافظ
[فعل]
to escort
/ˈeskɔːrt/
فعل ناگذر
[گذشته: escorted]
[گذشته: escorted]
[گذشته کامل: escorted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
همراهی کردن
مشایعت کردن، اسکورت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسکورت کردن
همراهی کردن
1.The police escorted her out of the building.
1. پلیس او را تا بیرون ساختمان همراهی کرد.
[اسم]
escort
/ˈeskɔːrt/
قابل شمارش
2
محافظ
گارد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسکورت
بادیگارد
همراه
ملازم
1.He always travels with an armed escort.
1. او همیشه با یک محافظ مسلح سفر میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
escarole
escargot
escape valve
escape cock
escape
escritoire
escutcheon pin
eskimo
eskimo dog
esoteric
کلمات نزدیک
eschew
escarpment
escapist
escapism
escapee
escrow
eskimo
esl
esn
esol
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان