1 . ضعیف
[صفت]

feeble

/ˈfibəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: feebler] [حالت عالی: feeblest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ضعیف

formal
مترادف و متضاد frail weak strong
  • 1.The feeble old man collapsed on the sidewalk.
    1. مرد ضعیف در پیاده رو به زمین افتاد.
  • 2.The guide made a feeble attempt to explain why he had taken the wrong turn.
    2. راهنما برای توضیح اینکه چرا به اشتباه پیچیده است تلاش ضعیفی نمود.
  • 3.We heard a feeble cry from the exhausted child.
    3. ما گریه ضعیفی از کودک خسته شنیدیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان