1 . کفش پاشنه‌کوتاه 2 . آپارتمان 3 . مسطح 4 . پنچر 5 . بمل 6 . خالی (باتری) 7 . صاف
[اسم]

flat

/flæt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کفش پاشنه‌کوتاه کفش بدون پاشنه

informal
مترادف و متضاد flatties
a pair of flats
یک جفت کفش پاشنه‌کوتاه

2 آپارتمان

معادل ها در دیکشنری فارسی: آپارتمان کاشانه
مترادف و متضاد apartment
  • 1.Do you live in a flat or a house?
    1. آیا در آپارتمان زندگی می‌کنید یا در خانه ویلایی؟
a ground-floor flat
آپارتمان طبقه همکف
[صفت]

flat

/flæt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: flatter] [حالت عالی: flattest]

3 مسطح صاف، هموار، تخت

معادل ها در دیکشنری فارسی: تخت هموار هم‌سطح مسطح
مترادف و متضاد even horizontal level smooth bumpy vertical
  • 1.People used to think the earth was flat.
    1. مردم در گذشته فکر می‌کردند زمین مسطح است.
perfectly flat
کاملا صاف/هموار
  • a perfectly flat sandy beach
    یک ساحل کاملا هموار
flat surface/roof/field...
سطح/سقف/زمین و... مسطح
  • 1. low buildings with flat roofs
    1. ساختمان‌های کوتاه با سقف‌های مسطح
  • 2. That is a flat field.
    2. آن زمینی مسطح است.

4 پنچر

معادل ها در دیکشنری فارسی: پنچر
to change a flat tire
لاستیک پنچر عوض کردن
  • I don't know how to change a flat tire.
    من بلد نیستم چطور لاستیک پنچر را عوض کنم.

5 بمل نیم‌ پرده پایین

معادل ها در دیکشنری فارسی: بمل
  • 1.That note should be B flat, not B.
    1. آن نت باید B بمل باشد، نه B.

6 خالی (باتری)

مترادف و متضاد dead
a flat battery
باتری خالی شده
  • The battery's flat on the mobile.
    باتری این موبایل خالی است [شارژ باتری این موبایل تمام شده است].
توضیحاتی در رابطه با flat
واژه flat به عنوان صفت در انگلیسی بریتانیایی می‌تواند به باتری که شارژ آن تمام شده نیز اشاره داشته باشد.
[قید]

flat

/flæt/
غیرقابل مقایسه

7 صاف

معادل ها در دیکشنری فارسی: صاف
  • 1.Lay the cloth flat across the table.
    1. پارچه را صاف روی میز بگذار.
  • 2.Lie flat and breathe deeply.
    2. صاف دراز بکشید و نفس عمیق بکشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان