1 چهار عدد 4

معادل ها در دیکشنری فارسی: اربعه چهار
  • 1.Most animals have four legs.
    1. بیشتر حیوانات چهار پا دارند.
  • 2.We need four people to make up a team.
    2. برای تشکیل تیم، ما به چهار نفر نیاز داریم.
down on all fours
چهار دست و پا بودن
  • He was down on all fours playing with the puppy.
    او چهار دست و پا (نشسته بود) داشت با توله‌سگ بازی می‌کرد.
in four
در دسته چهارتایی
  • The boxes were stacked in fours.
    جعبه‌ها در دسته‌های چهارتایی روی هم انبار شده بودند.
کاربرد واژه four به معنای چهار
واژه four به معنای عدد چهار، عددی است که قبل از پنج و بعد از سه می‌آید. four عددی زوج است. در انگلیسی، اعداد صفت شمارشی محسوب می‌شوند و برای شمارش اسامی به کار می‌روند.
[اسم]

four

/fɔːr/
قابل شمارش

2 ضربه چهارامتیازی (کریکت)

  • 1.He hit a four.
    1. او یک ضربه چهارامتیازی زد.

3 تیم پاروزنی چهارنفره

4 قایق (دارای) چهار پارو

[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان