[صفت]

fourth

/fɔːrθ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چهارم

معادل ها در دیکشنری فارسی: چهارم
  • 1.Daniel finished fourth in the race.
    1. "دنیل" در مسابقه چهارم شد.
  • 2.My birthday is on the fourth of December.
    2. تولد من روز چهارم دسامبر است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان