خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (با چیزی) ور رفتن
[فعل]
to fudge around
/fʌʤ əˈraʊnd/
فعل ناگذر
[گذشته: fudged around]
[گذشته: fudged around]
[گذشته کامل: fudged around]
صرف فعل
1
(با چیزی) ور رفتن
دستکاری کردن
informal
1.Stop fudging around with the TV.
1. اینقدر با تلویزیون ور نرو.
تصاویر
کلمات نزدیک
fudge
fuddy-duddy
fuck
fuchsia
ftse index
fuel
fuel cell
fuel injection
fuel oil
fuel rod
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان