خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زباله
2 . زبالهدانی
3 . مزخرف
[اسم]
garbage
/ˈgɑr.bɪdʒ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زباله
آشغال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آشغال
خاکروبه
زباله
مترادف و متضاد
junk
rubbish
waste
1.Please take out the garbage.
1. لطفاً آشغال را بیرون ببر.
2.We were stuck driving behind a garbage truck.
2. ما هنگام رانندگی پشت یک کامیون زباله گیر کرده بودیم.
a garbage bag
یک کیسه زباله
2
زبالهدانی
آشغالی، محل ریختن زباله
1.He threw the newspaper into the garbage.
1. او، آن روزنامه را به درون زبالهدانی انداخت.
3
مزخرف
چرت و پرت
informal
1.I don’t know why you watch that garbage on TV.
1. نمیدانم چرا آن مزخرف را از تلویزیون تماشا میکنی.
2.You’re talking garbage!
2. داری چرت و پرت میگی!
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
garb
garage
gannet
gangway
gangsta rap
garbage can
garbage carter
garbage collector
garbage disposal
garbage dump
کلمات نزدیک
garb
garage sale
garage
gaping
gape
garbage can
garbage collection
garbage disposal
garbage dump
garbage man
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان