خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (کاری را) ادامه دادن
2 . (با کسی) کنار آمدن
3 . پیش رفتن
[فعل]
to get on with
/gɛt ɑn wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: got on with]
[گذشته: got on with]
[گذشته کامل: gotten on with]
صرف فعل
1
(کاری را) ادامه دادن
1.Be quiet and get on with your work.
1. ساکت باش و به کارت ادامه بده.
2.Get on with your homework.
2. به (انجام دادن) تکلیف منزلت ادامه بده.
2
(با کسی) کنار آمدن
خوب بودن (با یکدیگر)
1.She's never really got on with her sister.
1. او هرگز واقعاً با خواهرش خوب کنار نیامدهاست.
3
پیش رفتن
پیشرفت کردن
1.I'm not getting on very fast with this job.
1. من در این کار خیلی سریع پیش نمیروم.
تصاویر
کلمات نزدیک
get on the property ladder
get on one's nerves
get on one's high horse
get on a bus
get on a 30 b and get off after three stops.
get one's back up
get one's feet wet
get one's hands off
get one's hands on
get one's nose out of joint
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان