[اسم]

government

/ˈgʌvərmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دولت حکومت

معادل ها در دیکشنری فارسی: حکومت دولت دولتی رژیم
مترادف و متضاد administration regime
to lead/form a government
دولت رهبری کردن/تشکیل دادن
government policies/officials/ministers
سیاست‌ها/مقامات/وزرای دولت
  • A government minister said that there would be an inquiry.
    یک وزیر دولت گفت که یک بازرسی انجام خواهد شد.
a government department/agency/grant
وزارت‌خانه/موسسه/کمک‌هزینه دولتی
  • the government department responsible for policing
    وزارتخانه دولت که مسئول سیاست‌گذاری است
government expenditure/intervention
مخارج/مداخله دولت
  • Government expenditure on health care totals about $60 billion a year.
    مخارج دولت برای مراقبت بهداشتی حدودا 60 میلیارد دلار در سال می‌شود.
coalition/communist/democratic/totalitarian... government
دولت ائتلافی/کمونیستی/دموکراتیک/استبدادی و...
  • In August 1931, the Labor government collapsed.
    در ماه اوت 1931، دولت کارگری سقوط کرد.
central/federal government
دولت مرکزی/فدرال
  • Funding will continue to be available from central government for further education for adults.
    تامین سرمایه برای تحصیلات بیشتر برای بزرگسالان از دولت مرکزی همچنان قابل دسترس خواهد بود.

2 حکمرانی اداره

معادل ها در دیکشنری فارسی: حکومت
a new style of government
سبک جدیدی از حکمرانی
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان