1 . راهنمایی کردن 2 . راهنما 3 . فرد راهنما 4 . عضو گروه پیشاهنگی پسران
[فعل]

to guide

/gaɪd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: guided] [گذشته: guided] [گذشته کامل: guided]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 راهنمایی کردن

formal
مترادف و متضاد direct lead show someone the way follow
to guide somebody (to/through/around something)
کسی را (به/از/در اطراف جایی) راهنمایی کردن
  • The Indian guided the hunters through the forest.
    آن سرخپوست، شکارچیان را در جنگل راهنمایی کرد.
[اسم]

guide

/gaɪd/
قابل شمارش

2 راهنما کتابچه راهنما

مترادف و متضاد directory guidebook handbook manual
  • 1.Use the suggestions in the handbook as a study guide.
    1. از پیشنهادات کتابچه راهنما به عنوان راهنمای درسی استفاده کنید.
guide to something
راهنمای چیزی
  • a Guide to Family Health
    راهنمای سلامت خانواده

3 فرد راهنما راهنمای تور

معادل ها در دیکشنری فارسی: راهنما رهبر هادی
مترادف و متضاد attendant escort tourist guide
  • 1.We hired a local guide to get us across the mountains.
    1. ما یک راهنمای محلی استخدام کردیم تا ما را از کوهستان عبور دهد.
a tour guide
یک راهنمای تور

4 عضو گروه پیشاهنگی پسران (Guide)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان