خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گرسنگی
2 . اشتیاق
[اسم]
hunger
/ˈhʌŋ.gər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گرسنگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جوع
گرسنگی
مترادف و متضاد
lack of food
need for food
starvation
1.Man does everything to satisfy his hunger.
1. انسان، هر کاری برای رفع [ارضای] گرسنگیاش میکند.
2
اشتیاق
شوق، عطش
1.a hunger for knowledge
1. عطشی برای (کسب) دانش
تصاویر
کلمات نزدیک
hungary
hungarian
hung up
hung jury
hung
hunger strike
hungover
hungrily
hungry
hungry as a wolf
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان