1 . تصویر 2 . مثال 3 . توضیح
[اسم]

illustration

/ˌɪləˈstreɪʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تصویر نقاشی، عکس

معادل ها در دیکشنری فارسی: تصویر
  • 1.The illustration makes the process of condensation more understandable.
    1. تصاویر، فهم فرآیند چگالش را آسان‌تر می‌کند.
50 full-color illustrations
50 تصویر تمام‌رنگ

2 مثال نمونه

3 توضیح شرح

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان