1 . مبتکر
[صفت]

ingenious

/ɪnˈʤinjəs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more ingenious] [حالت عالی: most ingenious]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مبتکر باهوش، زیرکانه، مبتکرانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: ابتکاری
مترادف و متضاد clever creative innovative inventive unimaginative
  • 1.Bernie devised an ingenious plan to cheat on his income tax.
    1. "برنی" برای تقلب کردن در مالیات بر درآمدش نقشه‌ای زیرکانه ریخت.
  • 2.Rube Goldberg was a journalist who won fame for his ingenious inventions.
    2. "روب گلدبرگ" خبرنگاری بود که برای اختراعات مبتکرانه‌اش به شهرت دست یافت.
  • 3.The master spy had an ingenious way of passing secrets to the agent.
    3. جاسوس حرفه‌ای روشی زیرکانه برای انتقال پیام‌های مخفی به نماینده داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان