[فعل]

to infuse

/ɪnˈfjuːz/
فعل گذرا
[گذشته: infused] [گذشته: infused] [گذشته کامل: infused]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ریختن (به آهستگی) تزریق کردن

  • 1.saline was infused into the aorta
    1. سرم به شاهرگ ریخته می شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان