خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لطیفه
2 . چیز مضحک
3 . شوخی کردن
[اسم]
joke
/ʤoʊk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
لطیفه
جوک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بذله
شوخی
مزه
مزاح
لطیفه
مترادف و متضاد
funny story
jest
quip
1.He told me a funny joke.
1. او یک لطیفه خندهدار برایم تعریف کرد.
2
چیز مضحک
کار مسخره
1.The investigation was a joke.
1. بازجویی چیز مضحکی بود.
[فعل]
to joke
/ʤoʊk/
فعل ناگذر
[گذشته: joked]
[گذشته: joked]
[گذشته کامل: joked]
صرف فعل
3
شوخی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شوخی کردن
مزه پراندن
مزاح کردن
مترادف و متضاد
jest
quip
tell jokes
1.Are you joking with me?
1. داری با من شوخی میکنی؟
2.They were laughing and joking together.
2. داشتند با هم میخندیدند و شوخی میکردند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
jointly
jointer plane
jointer
joint
joining
joker
joking
jollification
jolly
jolting
کلمات نزدیک
joist
jointly-owned
jointly
jointing
jointed
joker
jokingly
jolie
jolliness
jolly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان