خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لب
2 . حرف بیادبانه
[اسم]
lip
/lɪp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
لب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لب
1.He licked his lips.
1. او لبهایش را لیس زد.
2.My lips are dry from the cold.
2. لبهای من از سرما خشک شدهاند.
2
حرف بیادبانه
informal
1.I don't want any lip out of you!
1. دیگر هیچ حرف بیادبانهای نمیخواهم ازت بشنوم!
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
lioness
lion monkey
lion marmoset
lion cub
lion
lip balm
lip rouge
lipstick
liquefy
liqueur
کلمات نزدیک
lioness
lion-hearted
lion cub
lion
lintel
lip gloss
lip liner
lip service
lip-read
lip-reading
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان