خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهبود یافتن
[عبارت]
make a recovery
/meɪk ə rɪˈkʌvri/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بهبود یافتن
خوب شدن (بعد از بیماری/تصادف)
1.My father has made a full recovery from the operation.
1. پدرم بعد از عمل بهبود کامل یافته است.
تصاویر
کلمات نزدیک
make a promise
make a profit
make a point of doing
make a plan
make a pig of oneself
make a request
make a sacrifice
make a scene
make a speech
make a stop
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان