Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . محله
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
neighborhood
/ˈneɪbərˌhʊd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
محله
اهل محل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همسایگی
مترادف و متضاد
district
surrounding area
vicinity
1.I live in your neighborhood.
1. من در محله شما زندگی میکنم.
2.The whole neighborhood heard about it.
2. همه اهالی محله از آن باخبرند.
تصاویر
کلمات نزدیک
neighbor
neigh
negro
negotiator
negotiations
neighborhood watch
neighboring
neighborly
neil
neither
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان