خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نوک زبان کسی بودن
[عبارت]
on the tip of one's tongue
/ɑn ðə tɪp ʌv wʌnz tʌŋ/
1
نوک زبان کسی بودن
سر زبان کسی بودن
1.I have his name right on the tip of my tongue. I'll think of it in a few second.
1. اسم او درست نوک زبانم است. چند ثانیه دیگر بهش فکر می کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
on the surface
on the subject of
on the spot
on the side
on the same wavelength
on the verge of
on the way
on the whole
on the wrong track
on tick
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان