1 . جسمی 2 . معاینه
[صفت]

physical

/ˈfɪz.ɪ.kəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more physical] [حالت عالی: most physical]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جسمی فیزیکی

معادل ها در دیکشنری فارسی: بدنی تنی جسمی فیزیکی
physical activity/disabilities
فعالیت/ناتوانی‌های جسمی
[اسم]

physical

/ˈfɪz.ɪ.kəl/
قابل شمارش

2 معاینه

  • 1.I'm going for my annual physical on Thursday.
    1. من روز پنجشنبه برای معاینه سالانه می‌روم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان