1 . دعا کردن
[فعل]

to pray

/preɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: prayed] [گذشته: prayed] [گذشته کامل: prayed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دعا کردن از خداوند خواستن

مترادف و متضاد offer a prayer say one's prayers
  • 1.Let us pray for the victims of this terrible disaster.
    1. بیایید برای قربانیان آن حادثه وحشتناک دعا کنیم.
  • 2.She knelt and prayed silently.
    2. او زانو زد و در دلش دعا کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان