[فعل]

to reprimand

/ˈreprɪmænd/
فعل گذرا
[گذشته: reprimanded] [گذشته: reprimanded] [گذشته کامل: reprimanded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرزنش کردن

مترادف و متضاد rebuke
  • 1.The officers were severely reprimanded for their unprofessional behavior.
    1. افسران به‌خاطر رفتار غیرحرفه‌ای خود شدیداً سرزنش شدند.
[اسم]

reprimand

/ˈreprɪmænd/
قابل شمارش

2 سرزنش انتقاد

  • 1.a severe reprimand
    1. یک سرزنش شدید
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان