1 . فیلمنامه 2 . پردازه‌نویسی 3 . خط 4 . فیلمنامه نوشتن
[اسم]

script

/skrɪpt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فیلمنامه سناریو

معادل ها در دیکشنری فارسی: سناریو فیلمنامه
  • 1.That line isn't in the original script.
    1. آن دیالوگ در فیلمنامه اصلی نیست.

2 پردازه‌نویسی اسکریپت‌نویسی

specialized

3 خط دستخط

معادل ها در دیکشنری فارسی: خط
[فعل]

to script

/skrɪpt/
فعل گذرا
[گذشته: scripted] [گذشته: scripted] [گذشته کامل: scripted]

4 فیلمنامه نوشتن

  • 1.The series was scripted to appeal to an international audience.
    1. فیلمنامه سریال طوری نوشته شده بود که به سلیقه ی مخاطب بین المللی خوش بیاید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان