خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مجزا
2 . مستقل (فرد)
[صفت]
self-contained
/ˌself kənˈteɪnd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more self-contained]
[حالت عالی: most self-contained]
1
مجزا
مستقل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مستغنی
a self-contained apartment
یک آپارتمان مجزا
2
مستقل (فرد)
بینیاز (به کمک کسی)
مترادف و متضاد
reserved
1.Her father was a quiet self-contained man.
1. پدرش مردی کاملاً مستقل بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
self-consciousness
self-conscious
self-congratulatory
self-congratulation
self-confident
self-control
self-critical
self-defense
self-deprecating
self-destruct
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان