خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فیلمبرداری
2 . تیراندازی
[اسم]
shooting
/ˈʃuːtɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فیلمبرداری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فیلمبرداری
1.She was exhausted after a day's shooting.
1. او بعد از یک روز فیلمبرداری خسته شده بود.
2.Shooting began early this year.
2. فیلمبرداری اوایل امسال شروع شد.
2
تیراندازی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تیراندازی
1.By the time we got there, the shooting was stopped.
1. زمانی که ما به آنجا رسیدیم، تیراندازی متوقف شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
shoot the breeze
shoot
shoofly pie
shoo
shona
shooting star
shop
shop assistant
shop at
shop clerk
کلمات نزدیک
shoot-’em-up
shoot-out
shoot up
shoot the bull
shoot from the hip
shooting gallery
shooting season
shooting star
shooting stick
shop
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان