1 . گشاد کردن 2 . کش و قوس دادن 3 . گشاد شدن 4 . گسترده بودن 5 . راسته 6 . کشش (ماهیچه)
[فعل]

to stretch

/stretʃ/
فعل گذرا
[گذشته: stretched] [گذشته: stretched] [گذشته کامل: stretched]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گشاد کردن

to stretch something
چیزی را گشاد کردن
  • 1. Don't pull my sweater - you'll stretch it.
    1. ژاکتم را نکش؛ گشادش می‌کنی.
  • 2. Is there any way of stretching shoes?
    2. راهی برای گشاد کردن کفش وجود دارد؟

2 کش و قوس دادن حرکت کششی انجام دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: کشیدن
مترادف و متضاد extend straighten
  • 1."I'm so tired," she said, yawning and stretching.
    1. او در حالی که خمیازه می‌کشید و کش و قوس می‌داد گفت: «من خیلی خسته‌ام».
  • 2.It's a good idea to stretch before you take any serious exercise.
    2. فکر خوبی است که قبل از انجام تمرینات جدی ورزشی حرکات کششی انجام دهید.

3 گشاد شدن کش آمدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: گشاد شدن کش آمدن
  • 1.The T-shirt stretched when I washed it.
    1. تیشرت گشاد شد وقتی آن را شستم.
  • 2.This sweater has stretched.
    2. این ژاکت گشاد شده است.

4 گسترده بودن امتداد داشتن

  • 1.The beach stretches for miles.
    1. ساحل تا مایل‌ها گسترده بود.
[اسم]

stretch

/stretʃ/
قابل شمارش

5 راسته پهنه، گستره

مترادف و متضاد expanse
stretch of something
راسته [سمت] چیزی
  • 1. an unspoiled stretch of coastline
    1. گستره دست‌نخورده خط ساحلی
  • 2. Some very rare birds inhabit this stretch of the river.
    2. برخی از پرندگان بسیار کمیاب در این راسته رودخانه زندگی می‌کنند.

6 کشش (ماهیچه)

  • 1.Give your legs a good stretch before you start running.
    1. قبل از شروع به دویدن، پاهایتان را خوب کشش دهید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان