1 . اعتماد کردن 2 . اعتماد
[فعل]

to trust

/trʌst/
فعل گذرا
[گذشته: trusted] [گذشته: trusted] [گذشته کامل: trusted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اعتماد کردن اعتماد داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اعتماد کردن
مترادف و متضاد entrust have faith in distrust
to trust somebody
به کسی اعتماد داشتن
  • 1. She trusts Alan.
    1. او به "الن" اعتماد دارد.
  • 2. That man is not to be trusted.
    2. به آن مرد نباید اعتماد شود.
  • 3. Trust me - I know about these things.
    3. به من اعتماد کن - من درباره این چیزها می‌دانم.
to trust somebody to do something
به انجام کاری توسط کسی اعتماد داشتن
  • I trust her to make the right decision.
    به او در گرفتن تصمیم درست، اعتماد دارم.
to trust in somebody/something
به کسی/چیزی اعتماد داشتن
  • She needs to trust more in her own abilities.
    او باید بیشتر به توانایی‌های خودش اعتماد داشته باشد.
to trust to something
به چیزی اعتماد کردن
  • I walked in the dark, trusting to luck to find the right door.
    من در تاریکی راه رفتم و به شانس اعتماد کردم که در درست را پیدا کنم.
to trust somebody with something/somebody
به کسی با چیزی/کسی اعتماد داشتن
  • I'd trust her with my life.
    من با تمام زندگی‌ام به او اعتماد دارم.
[اسم]

trust

/trʌst/
غیرقابل شمارش

2 اعتماد

معادل ها در دیکشنری فارسی: اطمینان اعتماد توکل وثوق
مترادف و متضاد belief confidence
trust in somebody/something
اعتماد به کسی/چیزی
  • Her trust in him was unfounded.
    اعتمادش به او بی‌پایه بود.
to earn somebody's trust
اعتماد کسی را کسب کردن [به دست آوردن]
  • It has taken years to earn their trust.
    سال‌ها طول کشیده تا اعتماد آنها را کسب کنیم.
based on trust
بر مبنای اعتماد
  • a relationship based on trust and understanding
    رابطه‌ای بر مبنای اعتماد و تفاهم
to put one's trust in somebody/something
به کسی/چیزی اعتماد کردن
  • If you put your trust in me, I will not let you down.
    اگر به من اعتماد کنی، ناامیدت نخواهم کرد.
to betray one's trust
به اعتماد کسی خیانت کردن
  • She will not betray your trust.
    او به اعتماد شما خیانت نخواهد کرد.
to place trust in somebody/something
به کسی/چیزی اعتماد کردن
  • If I were you, I would not place too much trust in their findings.
    اگر جای تو بودم، خیلی به یافته‌های آنها اعتماد نمی‌کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان