خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تأکید کردن
2 . زیر چیزی خط کشیدن
3 . خط زیرین
[فعل]
to underscore
/ˌʌndərˈskɔːr/
فعل گذرا
[گذشته: underscored]
[گذشته: underscored]
[گذشته کامل: underscored]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تأکید کردن
موردتأکید قرار دادن
1.His speech underscored the need for a clear policy.
1. سخنرانی او نیاز به سیاستی واضح و روشن را موردتأکید قرار داد.
2
زیر چیزی خط کشیدن
مترادف و متضاد
underline
1.The word ‘not’ was underscored.
1. زیر واژه "not" خط کشیده شده بود.
[اسم]
underscore
/ˌʌndərˈskɔːr/
قابل شمارش
3
خط زیرین
تصاویر
کلمات نزدیک
underrated
underrate
underprivileged
underpriced
underpopulated
undersea
undersell
undershirt
underside
undersigned
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان