1 . عجیب
[صفت]

weird

/wɪrd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more weird] [حالت عالی: most weird]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عجیب غریب

معادل ها در دیکشنری فارسی: عجیب عجیب و غریب غریب
informal
مترادف و متضاد bizarre eerie quirky strange uncanny conventional normal ordinary
  • 1.Allen felt that weird things were starting to happen when he entered the haunted house.
    1. وقتی وارد خانه شبح زده شد،"الن" احساس کرد اتفاقات عجیبی دارد می‌افتد.
  • 2.Becky had a weird feeling after swallowing the pills.
    2. "بکی" بعد از قورت دادن قرص‌ها احساس غریبی داشت.
  • 3.She looked weird with that horrible makeup on her face.
    3. او با آن آرایش وحشتناک روی صورتش عجیب به نظر می‌رسید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان