1 . زرد 2 . ترسو 3 . زردپوست (مردم بخشی از آسیا) 4 . زرد (روزنامه‌نگاری و ...) 5 . زرد 6 . زرد شدن
[صفت]

yellow

/ˈjeloʊ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more yellow] [حالت عالی: most yellow]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زرد زردرنگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: زرد
مترادف و متضاد yellowish
yellow hat/flowers/teeth/hair/glow, etc.
کلاه/گل‌ها/دندان‌ها/مو/درخشش و ...
  • 1. Her teeth were rather yellow.
    1. دندان‌های او نسبتاً زرد بودند.
  • 2. I love my yellow hat.
    2. کلاه زردم را خیلی دوست دارم.
  • 3. Imagine that you can see the yellow glow of the warm sun through your closed eyes.
    3. تصور کن که می‌توانی درخشش زرد خورشید گرم با چشمان بسته‌ات ببینی.
a bright yellow T-shirt
یک تی‌شرت زرد روشن
  • He was wearing a bright yellow T-shirt.
    او یک تی‌شرت زرد روشن پوشیده بود.
to turn yellow
زرد شدن
  • It was early fall and the leaves were turning yellow.
    اوایل پاییز بود و برگ‌ها داشتند زرد می‌شدند.
توضیحاتی در رابطه با yellow
واژه yellow در زبان فارسی به معنای زرد و یا رنگ زرد است که در این مفهوم یک صفت محسوب می‌شود. مثال:
".Her teeth were rather yellow" (دندان‌های او نسبتاً زرد بودند.)

2 ترسو بزدل

معادل ها در دیکشنری فارسی: ترسو
disapproving informal
مترادف و متضاد chicken coward cowardly yellow-bellied
  • 1.Being yellow is in his nature.
    1. ترسو بودن در ذاتش است.
to be yellow
ترسو بودن
  • 1. Don't believe what he said about his courage. He's yellow.
    1. چیزهایی را که او درباره شجاعتش گفت، باور نکن. او ترسو است.
  • 2. Let's go. Don't be so yellow.
    2. بیا برویم. اینقدر ترسو نباش.
توضیحاتی در رابطه با yellow
واژه yellow در این مفهوم صفت بوده و معادل صفت coward است و کاربرد غیررسمی دارد. این صفت به چیزی اشاره دارد که به‌راحتی می‌ترسد و ترسو است.

3 زردپوست (مردم بخشی از آسیا)

معادل ها در دیکشنری فارسی: زردپوست
offensive
  • 1.The Chinese were white – until white men called them yellow.
    1. چینی‌ها سفیدپوست بودند؛ تا وقتی که سفیدپوستان آن‌ها را زردپوست نامیدند.

4 زرد (روزنامه‌نگاری و ...) مبتذل

مترادف و متضاد lurid sensational
yellow journalism
روزنامه‌نگاری زرد
  • He based his judgement on headlines and yellow journalism.
    او قضاوتش را بر مبنای تیترها و روزنامه‌نگاری زرد قرار داد.
[اسم]

yellow

/ˈjeloʊ/
قابل شمارش

5 زرد رنگ زرد

معادل ها در دیکشنری فارسی: زرد
مترادف و متضاد yellow color
  • 1.Red and yellow are my favorites.
    1. زرد و قرمز، رنگ‌های مورد علاقه من هستند.
  • 2.The reds and yellows of the trees are amazing.
    2. رنگ‌های قرمز و زرد درختان شگفت‌انگیز هستند.
  • 3.Yellow doesn’t suit me at all.
    3. رنگ زرد اصلاً به من نمی‌آید.
to be dressed in yellow
(لباس) زرد پوشیدن
  • She was dressed in yellow.
    او (لباس) زرد پوشیده بود.
to wear yellow
(لباس) زرد پوشیدن
  • He is wearing yellow tonight.
    او امشب (لباس) زرد پوشیده است.
توضیحاتی در رابطه با اسم yellow
واژه yellow به‌عنوان اسم به معنای رنگ زرد است. رنگ لیمو و کره.
[فعل]

to yellow

/ˈjeloʊ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: yellowed] [گذشته: yellowed] [گذشته کامل: yellowed]

6 زرد شدن زرد کردن

مترادف و متضاد become yellow make something become yellow
  • 1.The cream paint was beginning to yellow.
    1. رنگ کرم داشت کم‌کم زرد می‌شد.
  • 2.The paper had yellowed with age.
    2. آن کاغذ با گذر زمان زرد شده بود.
[عبارات مرتبط]
  • 2. خط زرد (دوتایی بیانگر پارک ممنوع و تکی پارک با محدودیت)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان