خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پدربزرگ
2 . پیرمرد
[اسم]
el abuelo
/aβwˈelo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: abuelos]
1
پدربزرگ
1.Mi abuelo materno es el hombre más sabio que conozco.
1. پدربزرگ مادری من عاقلترین مردی است که میشناسم.
2
پیرمرد
informal
1.Vamos abuelo, que todavía no es hora de dormir.
1. زود باش پیرمرد، هنوز وقت خواب نیست.
کلمات نزدیک
marido
esposa
padre
madre
hijo
abuela
tía
tío
primo
prima
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان