1 . پدربزرگ 2 . پیرمرد
[اسم]

el abuelo

/aβwˈelo/
قابل شمارش مذکر
[جمع: abuelos]

1 پدربزرگ

  • 1.Mi abuelo materno es el hombre más sabio que conozco.
    1. پدربزرگ مادری من عاقل‌ترین مردی است که می‌شناسم.

2 پیرمرد

informal
  • 1.Vamos abuelo, que todavía no es hora de dormir.
    1. زود باش پیرمرد، هنوز وقت خواب نیست.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان