خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عصا
2 . چوب اسکی
[اسم]
el bastón
/bastˈɔn/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: bastones]
1
عصا
1.Mi abuela necesita un bastón para caminar.
1. مادربزرگم برای راهرفتن به عصا احتیاج دارد.
2
چوب اسکی
1.Se me perdieron los bastones mientras bajé la montaña.
1. هنگامی که از کوه پایین میآمدم، چوبهای اسکیام را گم کنم.
کلمات نزدیک
bajar
anoche
alrededor
aire
vida nocturna
brusco
cadena montañosa
calor
cielo
clima
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان