1 . کنسول
[اسم]

el cónsul

/kˈɔnsul/
قابل شمارش مذکر
[جمع: cónsules] [مونث: cónsul]

1 کنسول نماینده

  • 1.La alcaldesa de la ciudad fronteriza se reunió con el cónsul para hablar de las relaciones entre los dos países.
    1. شهردار شهر مرزی با کنسول دیدار کرد تا درمورد روابط دو کشور صحبت کنند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان