خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مزمن
[صفت]
crónico
/kɾˈɔniko/
قابل مقایسه
[حالت مونث: crónica]
[جمع مونث: crónicas]
[جمع مذکر: crónicos]
1
مزمن
1.Mi hermano padece bronquitis crónica.
1. برادرم برونشیت مزمن دارد.
کلمات نزدیک
neumonía
bronquitis
pulsación
decaído
régimen
hereditario
contagioso
mental
sufrir un desmayo
parálisis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان