خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قاشق
2 . به اندازه یک قاشق
[اسم]
la cuchara
/kutʃˈaɾa/
قابل شمارش
مونث
[جمع: cucharas]
1
قاشق
1.Trajimos tenedores y cuchillos al picnic pero se nos olvidaron las cucharas.
1. ما چنگال و چاقو به پیکنیک آوردیم، اما قاشق یادمان رفت.
2
به اندازه یک قاشق
قاشق
1.Una cuchara de jarabe para la tos hará que tu garganta se sienta mejor.
1. یک قاشق شربت سرفه باعث میشود گلویت بهتر شود.
کلمات نزدیک
máquina de coser
radiador
ventilador
antena parabólica
aire acondicionado
tenedor
cuchillo
plato
cuenco
vaso
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان