خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تار
2 . طناب
[اسم]
la cuerda
/kwˈɛɾða/
قابل شمارش
مونث
[جمع: cuerdas]
1
تار
سیم، زه
1.Había que reemplazar las cuerdas del violín.
1. تارهای ویولن باید عوض میشد.
2
طناب
(el cuerda)
1.Hará falta una cuerda fuerte para escalar la montaña.
1. ما برای بالارفتن از کوه به یک طناب محکم نیاز داریم.
کلمات نزدیک
composición
clarinetista
vino rosado
vegetal
trocear
ensayar
flautista
guitarrista
instrumento de cuerda
instrumento de percusión
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان