خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رابطه برقرار کردن
2 . زراعت کردن
[فعل]
cultivar
/kˌultiβˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: cultivé]
[حال: cultivo]
[گذشته: cultivé]
[گذشته کامل: cultivado]
صرف فعل
1
رابطه برقرار کردن
1.Mi hermano ha cultivado amistades en círculos sociales diversos desde que se mudó a Boston.
1. از وقتی که برادرم به بوستون رفته، چندین رابطه دوستی در گروههای اجتماعی مختلف برقرار کردهاست.
2
زراعت کردن
کشت کردن
1.Los agricultores cultivan los campos que rodean el pueblo.
1. کشاورزان در زمینهای اطراف شهر زراعت میکنند.
کلمات نزدیک
cónsul
complicado
autodidacta
así que
a eso de
diacrítico
docente
enfermizo
huelga
igualitario
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان