خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . افسرده
[صفت]
deprimido
/dˌepɾimˈiðo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: deprimida]
[جمع مونث: deprimidas]
[جمع مذکر: deprimidos]
1
افسرده
غمگین
1.Estoy viendo a un piscólogo porque estoy deprimido.
1. من پیش روانپزشک میروم، زیرا افسرده هستم.
کلمات نزدیک
morder
harto
pánico
gustar
regar
comportar
venenoso
atleta
atletismo
baloncestista
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان