1 . شکستن
[فعل]

fracturarse

/fɾˌaktuɾˈaɾ/
فعل بازتابی
[گذشته: me fracturé] [حال: me fracturo] [گذشته: me fracturé] [گذشته کامل: fracturado]

1 شکستن ترک خوردن، ترک برداشتن

  • 1.Me fracturé el brazo jugando al rugby.
    1. وقتی که راگبی بازی می‌کردم، بازویم شکست.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان