خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . یخ
[اسم]
el hielo
/jˈelo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: hielos]
1
یخ
1.Patinar sobre hielo es una de sus aficiones.
1. اسکیت روی یخ یکی از سرگرمیهای او است.
کلمات نزدیک
nieve
lluvia
aurora
arrecife de coral
acantilado
viento
tempestad
nube
tormenta
relámpago
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان