خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دوران کودکی
[اسم]
la infancia
/imfˈanθja/
قابل شمارش
مونث
[جمع: infancias]
1
دوران کودکی
بچگی
1.Todavía estoy en contacto con la mayoría de mis amigos de la infancia.
1. من هنوز با اکثر دوستان دوران کودکیام در ارتباط هستم.
کلمات نزدیک
igualitario
huelga
enfermizo
docente
diacrítico
ir de marcha
metafórico
monumental
parentesco
pedir premiso
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان