خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نصب کردن
2 . جا افتادن (در جای جدید)
[فعل]
instalar
/ˌinstalˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: instalé]
[حال: instalo]
[گذشته: instalé]
[گذشته کامل: instalado]
صرف فعل
1
نصب کردن
1.Con este clima, tendremos que instalar aire acondicionado.
1. با این آبوهوا باید دستگاه تهویه هوا نصب کنیم.
2
جا افتادن (در جای جدید)
(instalarse)
1.¿Ya terminaron de instalarse en su nueva casa?
1. آیا دیگر در خانه جدیدتان جا افتادهاید؟
کلمات نزدیک
colgar
sillón
estantería
cojín
zapatería
almacenar
calentar
frigorífico
armario de baño
bidé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان