خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرمایهگذاری کردن
[فعل]
invertir
/ˌimbɛɾtˈiɾ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: invertí]
[حال: invierto]
[گذشته: invertí]
[گذشته کامل: invertido]
صرف فعل
1
سرمایهگذاری کردن
1.Ya te dije que no era buena idea invertir nuestros ahorros en acciones.
1. قبلاً به تو گفته بودم که فکر خوبی نیست که پساندازمان را در بورس سرمایهگذاری کنیم.
کلمات نزدیک
reparación
comunidad
a toca teja
adelanto
alquilador
flexibilidad
despreciable
comparable
frecuentemente
ayudante
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان