[قید]

frecuentemente

/fɾˌekwɛntemˈɛnte/
غیرقابل مقایسه

1 اغلب

  • 1.Frecuentemente se me olvida apagar las luces cuando me voy de casa.
    1. وقتی که از خانه خارج می‌شوم، اغلب یادم می‌رود که چراغ‌ها را خاموش کنم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان