خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تمیز
[صفت]
limpio
/lˈimpjo/
قابل مقایسه
[حالت مونث: limpia]
[جمع مونث: limpias]
[جمع مذکر: limpios]
1
تمیز
1.La mucama dejó la habitación del hotel limpia.
1. خدمتکار اتاق هتل را تمیز کرد.
کلمات نزدیک
oscuro
claro
vacío
suave
duro
sucio
hervido
crudo
extraño
agrio
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان